[عنوان ندارد]
سال 1391
رسیدیم به ماه اخرت دیگه چیزی به تموم شدن تو نمونده تو همرفتی با همه تلخی هات
فصل اولت رو یادت میاد یا میخوای برات یاداوری کنم اولفروردین 91 ! هفت سین،من،بابا،مامان،منصور و علیرضا در کنار هم تحویل سال!
8 فروردین 91 تولد 18 سالگی منصور
8 اردیبهشت 91 تولد 52 سالگی مامان
8 خرداد 91 تولد 13 سالگی علیرضا
کم کم داریم به تلخی هات نزدیک میشیم یه کم صبر کن تا بگم15 خرداد 91 روز پدر،روز تولد امام علی...
روز خوشی همه میخواستیم بریم کادو بگیریم با اینکه نمیدونستپدر چیه اصلا نمیدونست من دخترشم و یا حتی خودش رو نمیشناخت اما میخواستیم کادوبگیریم میخواستیم گل بگیریم!
ساعت 11 صبح سه برادر کنار هم!
همان روز ساعت 1 ظهر:من،عمو،مامان و علی خیره به تو !و توبا چشمایی پر از اشک خیره به ما...
یه ساعت بعد:علیرضا روی زمین،من بالا سرت، منصور کناردیوارو...
16 فروردین 91:یک روز بعد از روز پدر،منصور کادوت رو براتخرید و آورد اما تو نتونستی بگیریش گذاشت بالا سرت!!
91 با تو هستم میدونی چه بلایی سر من اوردی میدونی عزیزترینفرد زندگیم رو ازم گرفتی میدونی اون رو تو چه روزی ازم گرفتی حداقل میذاشتی گل روخودش از دست منصور میگرفت!!
عید فطر 91:من ،مامان،منصور ،علی سر سفره افطار بدونبابا!!!!!!
91 با این کارت تو روز پدر، این رو به تلخ ترین روز زندگیمتبدیل کردی همون بهتر که تو هم بری!!!! نمی بخشمت هرگز...
+ منتظرم تا هر چه زودتر تموم بشی گرچه یه قسمتی ازت خوب بود اما هیچ خوبی جای اون کارت رو پر نمیکنه.
++بابایی نمیخوام سالم بدون تو تحویل بشه میایم پیشت:)) هنوزم هستی تو قلبم،کنارم بمون...